loading...
کلوپی ها
:
ما از ترین ها (کامل ترین ، جامع ترین و برترین ها) خواهیم بود

مهم

بازدید کنندگان عزیز اول خوش اومدید

دوم با ثبت نظر و امتیاز به پیشرفت این وبلاگ کمک کنید

سوم با عضویت در وبلاگ از دیگر امکانات برخوردار شده

مدیران وبلاگ

pooriya.love

kingfmd

ممنون

دعا فرج آقا امام زمان(عج)

48468481379663118597.gif

اطلاعیه

سلام

بعضی عکس ها خراب هستند داریم پاکشون میکنیم و بجاشون عکس جدید میذاریم تحمل کنید

ممنون از صبرتون


سفارش

سفارشات پذیرفته میشود


کلیپ ، عکس ، متن و اهنگ درخواستی خود را

در نظرات برای ما ارسال کنید تا انها را در وبلاگ

قرار دهیم

kingfmd بازدید : 185 شنبه 09 شهریور 1392 نظرات (0)
ندانم چیست این عشق
ندانم کیست معشوق
نه میدانم چه خوب است
نه میدانم چه مطلوب
فقط این را بدانم
که عاشق دل ندارد
اگر دل هم بدارد
دلش طاقت ندارد
دلش در نزد معشوق
به یادگار ماندست
و وی در پی جوابش
به راه خیره ماندست
گهی معشوق پذیرد
و دل سالم فرستد
گهی هم شاکی است و
دل پاره فرستد
امان از درد عاشق
اگر دل پاره بیند
که تا روز قیامت
فقط دل پاره بیند
خدایا ای جهاندار
به لطف و بخشش و جود
به رحمانی و رحمت
بکن کاری که عاشق
به جز دل سالم خویش
دلی دیگر نبیند
fmdseven
kingfmd بازدید : 608 شنبه 29 تیر 1392 نظرات (1)

این دو فرد عاشق یه چند سالی بود که با هم دوست بودنند و خیلی هم دیگرو دوست داشتند اینا خیلی کم همدیگرو می دیدند چون مادر پدر دختره خیلی بهش گیر می دادند و خیلی بهش حساس بودند و نمیذاشتند زیاد بره بیرون . یک روز پدر دختره می فهمه که دخترش (ساناز) دوست پسر داره و گوشیشو ازش می گیره یه چند روزی هم از خونه نمی زاره بره بیرون . دوست پسرساناز (کیارش) می بینه که گوشی ساناز چند روزیه که خاموشه و خبری ازش نیست کیارش دیونه می شه نمی دونه چی کار کنه بعد به ذهنش می زنه ومیگه برم جلوی مدرسه شاید بتونم ببینمش ودلیل رو ازش بپرسم ولی هر وقت می رفت جلوی مدرسه می دید که ساناز زودتر زنگشون خرده و پدرش اومده دنبالش رفته تا یه روزی زودتر میره و می بینه ساناز جلوی در مدرسه وایستاده و منتظر باباشه میره نزدیک که باهاش صحبت کنه از این طرف شانس بد پسره بابای دختره می یاد و ساناز سوار ماشین میشه و میره کیارش تا یک ماه نتونست ببینتش تا یک روز ساناز کلاس تقویتی تو مدرسه داشت که کیارش رفت دید که ساناز با دوستاش داره میره ساندویچی وبرای ناهارشون ساندویچ بگیرن وقتی که ساناز وارد ساندویچی شد کیارش هم رفت تو ساناز وقتی کیارشو دید زبونش بند اومد وجریان رو واسه کیارش تعریف کرد و گفت:

درباره ما
Profile Pic
خواسته های خود را از ما بخواهید.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آرشیو
    نظرسنجی
    کیفیت وبلاگ؟؟؟
    شما طرفدار کدام تیم هستید؟؟؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 103
  • کل نظرات : 25
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 24
  • آی پی امروز : 34
  • آی پی دیروز : 55
  • بازدید امروز : 105
  • باردید دیروز : 158
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 105
  • بازدید ماه : 3,602
  • بازدید سال : 14,355
  • بازدید کلی : 137,911
  • کدهای اختصاصی